عاشــــــقانه ها

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
نویسندگان

#خـدایـــا...

دوشنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۴، ۱۱:۵۰ ب.ظ

#خـدایـــا...

#اندکے نَـفهمے عَطا کن👌

#کہ راحـت زندگے کنیــم🚶

#مـردیـم از بـس فـهمیـدیـم💬

#و بـہ روےخـودمـون نـیـوردیـم❌

۹۴/۱۰/۱۴
♥ ᗰᕮᕼᗪI ♥

نظرات  (۱۷)

✘ بایـــــــــد ✘

✓ یــــــــاد بگیـــری✓

✘ با دســــت چــپ ✘

✓ هم فرمــون رو بگیری ✓

✘ هم دنـــده عـوض کنی ✘

✓ هم گوشـیتو جواب بدی ✘

✘ تا مجـــــبور نشی ✘

✓ دستــشـو ول کنـی ✓ 
وجود هیچکس غمها را ازبین نمی برد
اما کمک میکند با وجود غمها محکم بایستیم ،
درست مثل چتر خوب که باران را متوقف نمی کند ،
اما کمک می کند آسوده زیر باران بایستیم …
ابرها به آسمان تکیه می کنند ؛
درختان به زمین ؛
و انسانها به مهربانی یکدیگر …
گاهی دلگرمی یکی چنان معجزه می کند که انگار خدا در زمین کنار توست !
جاودان باد سایه کسانیکه شادی را علتند نه شریک ،
و غم را شریکند نه دلیل …
… زندگیتان پر از آدم های خوب...
چشم‌های تو چه زیباست خدا رحم کند
ماه هم محو تماشاست خدا رحم کند

روی دیوار بلند دل بی‌ایمانم
سایه‌ی وسوسه پیداست خدا رحم کند

جای مهتاب به آن چشم نگاهی بکنید
ماه مجنون شده لیلاست خدا رحم کند

شانه‌ام خم شده از بار گناه و تردید
دوزخ عشق همین جاست خدا رحم کند

ننگ بر نام اگر از تو مرا دور کند
عصر من عصر زلیخاست خدا رحم کند

جای منع من دیوانه کمی فکر کنید
موج دیوانه‌ی دریاست خدا رحم کند
انقدرزمین خورده ام که بدانم برای برخاستن...

نه دستی از برون بلکه همتی از درون میخواهد ...

حالا اما نمیخواهم برخیزم!!!

می خواهم اندکی بیاسایم...

فردابرمیخیزم...

وقتی که فهمیده باشم

چرا زمین خورده ام....
چه سخت است مرور کردن خاطراتی که روزی شیرین ترین بودند

اما حالا آنقدر تلخ شده اند که هم دلت را به درد می آورند

هم اشکت را در می آورند !
دست های تو
تمام دنیای من است
و من همین حالا
تمام دنیا را توی دست هایم دارم
من دیگر هرگز
دلتنگ اشک هایم نخواهم شد
تو مثل باد
تمام قاصدک هایم را
که به شاخه درخت گیر کرده بود
رها کردی …
خدایا...

به من بیامو ز که دوست داشتن بازی دل نیست...

بلکه........

" یک حس پاک است"

بیاموزم دل کسی رو به بازی نگیرم

دل شکستن هنر نیست

دل به دست آوردن یه شاهکار است
خراب گشته دلم از خرابی ایران
فکنده منظر این ملک آتشم بر جان
از این مناظر غم‌خیز در شگفت‌ام من
که درد اینهمه بدبخت کی شود درمان
چرا نباید خوشبخت باشد این ملت
چرا نباید شاداب باشد این بوستان ...

"ژاله اصفهانی"
ای فدایت تمام زندگی ام،باز با من مگو که غمگینی
در عذاب ندیدنت مردم؛فقط این درد را تو تسکینی

تو همان آرزوی من بودی، که خدایم به وقت خلقت تو
قدرتش را به رخ کشید انگار، سیب سرخی گذاشت در سینی!

با ترازوی دل که می خواهم، دیگران با تو را قیاس کنم
تویی سیمرغ پرگشوده ی عشق، دیگران جوجه های ماشینی!

بی گمان در خزان این دوری، میرسد شوق لحظه ی دیدار
خیره بر چشم های یکدیگر، یک شبی روبروم بنشینی

من برایت بگویم از شب ها،لحظه ها روزهای تنهایی
و تو با خنده های خود با عشق،اشک از گونه هام برچینی
میتوان زیبا زیست ..‌.
نه چنان سخت که از عاطفه دلگیرشویم ،
نه چنان. بی مفهوم که بمانیم میان بدوخوب
لحظه ها میگذرند ،
گرم باشیم پرازفکروامید ،
عشق باشیم وسراسرخورشید ،
زندگی همهمه مبهمی از ردشدن خاطره هاست ،
هرکجاخندیدیم ،
هرکجاخنداندیم ،
زندگانی آنجاست ....

" بی‌خیال همه تلخی‌ها "
برای زیبا زندگی نکردن،
کوتاهی عمر را بهانه نکن..
عمر کوتاه نیست…
ما کوتاهی می کنیم!!
زندگی ، لحظه به لحظه ش غنیـــمته،
فرصـــته، شانسه ، عشقـــه … ساده ازش نگذر
زندگی زیباست!
آنجـــــــــــا که دلت گرفت
و هیچکــــــس حـــــــــرف تـــو را نفـــهمیــــد
و از هـــــمه جــــــا و هـــمــه کــــــس نا امیــــــد شـــــــدی
بـــــدان ایـــن یـــــک دعـــــوت اســـــــت
از کــــسی که از رگ گـــــــردن به تـــــــو نزدیــــک تـــر اســــــت
و از همــــــه مـهــربــــان تــــر و با مــعــرفـــت تــــــر اســـــــــت...
خــــــــــــــــــــــــــــــدا
من اگر دست زنانم نه من از دست زنانم
نـــه از اینم نــه از آنم مــن از آن شهر کـلانم
نـــه پـــی زمــــر و قمــارم نه پی خمر و عقارم
نـــه خمیـــرم نــــه خمـــارم نــه چنینم نه چنانم
مـــن اگـــر مست و خرابم نه چو تو مست شرابم
نه ز خاکم نه ز آبم نه از این اهــــل زمــــانم
خـــرد پـــوره آدم چـــه خبـــر دارد از ایــن دم
کــــه مــن از جمــله عالــم به دو صد پرده نهانم
مشنـو این سخن از من و نه زین خاطر روشن
که از این ظاهر و باطن نه پذیرم نه ستانم..
عـــــالم همـــه دریــا شـــود دریـــا ز هیبت لا شـــود
آدم نماند و آدمی گــــر خــــویش بـــا آدم زند
دودی بـــرآید از فلک نــی خلق مـــاند نــی ملـــک
زان دود ناگــــه آتشی بر گــــنبد اعظم زند
بشکافد آن دم آسمان نی کون ماند نی مکان
شوری درافتد در جهــان وین سـور بر ماتم زند
گـــه آب را آتش بــرد گــه آب آتش را خــورد
گــه مــوج دریای عــدم بـــر اشــهب و ادهـــم زند
خورشیـد افتــد در کـــمی از نـــور جان آدمی
کـــم پـرس از نامحـــرمان آنجا کـــه محرم کـم زند.
یــار مرا غار مــرا عشق جگرخوار مرا
یار تویی غـــار تویی خواجه نگهدار مرا
نوح تویی روح تــویی فاتح و مفتوح تـویی
سینـــه مشــروح تــویی بـــر در اســرار مرا
نـــور تـــویی سـور تــویی دولت منصور تـویی
مـــرغ کـــه طــور تــویی خســته بــه منقار مرا
قطـــره تویی بحــر تویی لطـف تــویی قهــر تویی
قنــد تـــویی زهـــر تــویی بیــــش میـــازار مرا
حجره خورشید تویی خانه ناهید تویی
روضــه اومیــد تویـــی راه ده ای یــار مرا
روز تــویی روزه تـــویی حـاصل دریوزه تـویی
آب تــویی کــوزه تــویی آب ده این بـــار مـــرا
دانـــه تویــی دام تــویی بــاده تویی جام تـویی
پختـــه تویی خـــام تــویی خـــام بمگـــذار مرا
این تن اگـــر کـــم تــندی راه دلــم کــم زندی
راه شــدی تــا نبــدی ایـــن همـــه گـــفتار مرا
به احترامِ هر قطاری که از راه می‌رسد

کلاه برمی‌دارد از سر

مردی که سال‌هاست

قطاری دل‌اَش را بُرده‌ است
یادته گفتم عاشقه معرفتم
حالا فهمیدم معرفتو سگ خورده......
یادته گفتم دستامو ول نکن گم می شم......
گم نشدم ، کم شدم.....
یادته گفتم زیر بارون 2تایی
الان میگم زیر بارون تنهایی.....
یادته روزای اول دستام تنها بودن
من قصد جفت کردنشونو نداشتم تو یارم شدی....
یادته گفتم همه آدما بدن ، تو خوب باش
اما توام نبودی....
یادته گفتم ترس از دست دادنت ، همیشه همراهمه
از دستت دادم......
یادته گفتم ولت نمی کنم؟
ولت نکردم ، ولم کردی......
یادت باشه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی